English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 127 (6888 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
embarrassed with debts U زیر بار بدهی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
promissory note U برگه بدهی
promissory note U سند بدهی
promissory notes U برگه بدهی
promissory notes U سند بدهی
debit U بدهی
debit U حساب بدهی
debit U در ستون بدهی گذاشتن
debit U ستون بدهی
debit U به حساب بدهی کسی گذاشتن
debited U بدهی
debited U حساب بدهی
debited U در ستون بدهی گذاشتن
debited U ستون بدهی
debited U به حساب بدهی کسی گذاشتن
debiting U بدهی
debiting U حساب بدهی
debiting U در ستون بدهی گذاشتن
debiting U ستون بدهی
debiting U به حساب بدهی کسی گذاشتن
debits U بدهی
debits U حساب بدهی
debits U در ستون بدهی گذاشتن
debits U ستون بدهی
debits U به حساب بدهی کسی گذاشتن
liquidation U پرداخت بدهی
conversion U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversions U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
default U عدم پرداخت بدهی
defaulted U عدم پرداخت بدهی
defaulting U عدم پرداخت بدهی
defaults U عدم پرداخت بدهی
insolvency U عدم توانایی در پرداخت بدهی
working capital U مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
back U بدهی پس افتاده
backs U بدهی پس افتاده
liabilities U بدهی
liability U بدهی
billing U صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
collocation U ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
debt U بدهی
debt U بدهی داشتن
debts U بدهی
debts U بدهی داشتن
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
indebtedness U بدهی
deficit U کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
deficits U کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
rebate U پرداخت قسمتی از بدهی
rebates U پرداخت قسمتی از بدهی
tax avoidance U اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
solvency U توانایی پرداخت بدهی
credit note U سند بدهی
credit notes U سند بدهی
due U بدهی موعد پرداخت
due U بدهی
absolute liability U بدهی مطلق
acknowladgement of debt U قبول بدهی
acknowledgement of debt U اقرار به بدهی
admission of liability U قبول بدهی
amortization U پرداخت بدهی به اقساط مساوی
an active debt U بدهی با ربح
an insolvent estate U دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
arrear U بدهی پس افتاده
arrear U بدهی معوق
bank overdraft U بدهی به بانک
book debts U بدهی دفتری
capital liability U بدهی سرمایه
capital liability U بدهی درازمدت
charge account U حساب بدهی مشتری
chargeable U قابل بدهی یا پرداخت
collective liability U بدهی جمعی
consolidated debt U بدهی یک کاسه شده
contingent liability U بدهی احتمالی
contingent liability U بدهی اتفاقی
current liability U بدهی جاری
current liability U اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
current ratio U نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
debit card U کارت بدهی
debit note U صورتحساب بدهی
debt burden U بار بدهی
debt discount U تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
debt of honour U بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
debt of record U بدهی قانونی record of court محکوم به
deep in debt U تا گردن زیر بدهی
up to the eyes in debt U تا گردن زیر بدهی
delegatee U کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
due bill U سند بدهی
due bill U در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
elegit U حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
emcumbered with debts U زیر بار قرض یا بدهی
floating debt U بدهی متغیر
i paid the debt plus interest U بدهی را با بهره ان دادم
judgement dept U بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
legal liability U بدهی قانونی
liabilities and assets U بدهی و دارایی
liability to disease U بدهی
lien U حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
monetization U پرداخت نقدی بدهی
monetization U پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
national debt U بدهی ملی
Other Matches
oxygen debt U بدهی اکسیژن
private debt U بدهی خصوصی
public debt U بدهی دولت
the d. of a debt U پرداخت بدهی
to be in debt U بدهی داشتن
to get into debt U بدهی پیداکردن
debt perpetrator U خطاکار در بدهی
debt perpetrator U مرتکب بدهی
liability insurance U بیمه بدهی
net debt U بدهی خالص
realisation [British E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
realization [American E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
liquidation [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
To be in debt up to ones ears. U غرق بدهی بودن
to pay one's way U بدهی بهم نزدن
to keep ones he above water O از زیر بدهی بیرون آمدن
to detain one's due U بدهی خودرا نگه داشتن
to pay off a debt [mortgage] U بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
Do you have an extra pen to lend me? U یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
Could you lend me some money ? U می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
omittance is no quit tance U بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
pay off U با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
Could you move the table a little bit ? U ممکن است این میز راقدری تکان بدهی ؟
good riddance <idiom> U وقتی چیزی را از دست بدهی وبخاطرش خیلی خوشحال باشی
Recent search history Forum search
1due amount
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com